سرخط خبرها

دغدغه نوشتن از هویت مشترک | گفتگو با ام البنین ماهر، نویسنده کتاب«قزل آهو»

  • کد خبر: ۳۵۰۰۴۹
  • ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۸
دغدغه نوشتن از هویت مشترک | گفتگو با ام البنین ماهر، نویسنده کتاب«قزل آهو»
ام البنین ماهر یکی از نویسندگان مهاجر است که در کتاب تازه اش هم کوشیده تا از پیوند ایران و افغانستان بگوید.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز، مشابه بسیاری دیگر از افغانستانی‌های مقیم مشهد، از پدر و مادری مهاجر در خاک این شهر چشم به دنیا باز کرده است. همین پیشینه افغانستانی و زیست در خاک ایران باعث شده است تا -به قول خودش- در وجودش عشق و علاقه خاصی به هر دو کشور حس کند.‌ام البنین ماهر، که از سال ۹۷ به صورت حرفه‌ای نوشتن را آغاز کرده است، می‌گوید در همه آثار خود کوشیده تا پیوند این دو کشور و این دو ملت را نشان بدهد. «قزل آهو» تازه‌ترین اثر اوست که در یک فضای داستانی روی همین مسئله دست گذاشته است، کتابی که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده و یکی از مضامین اصلی آن هویت است. در این مجال، درباره همین کتاب، گفت وگویی داشته‌ایم با این نویسنده جوان دهه شصتی که پیش‌تر «عکاس باشی: خاطرات حسن توکلی، عکاس آستان قدس رضوی»، «دل اندروا» (مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه) و «آذرگون: روایتی داستانی از زندگی شهید سیدحسین حسینی» را نیز روانه بازار نشر کرده است.

دغدغه نوشتن از هویت مشترک | گفتگو با ام البنین ماهر، نویسنده کتاب«قزل آهو»

نقطه آغاز: کارگاه‌های سعید تشکری

ماهر، پیش از هر نکته‌ای، از نقطه آغاز شکل گیری کتاب «قزل آهو» می‌گوید که خود ماجرای جالبی دارد: «ایده نوشتن این کتاب به سال ۱۴۰۰ برمی گردد. بعد از آن البته چند مرتبه متن را بازنویسی کردم. داستان درباره شکل گیری منطقه طلاب مشهد و دختر کوچکی است که گم می‌شود و برای او اتفاق‌هایی رخ می‌دهد، یک داستان خیلی ساده برای مخاطب نوجوان. به بیان دقیق تر، اما باید بگویم شکل گیری این رمان در کارگاه‌های رمان و نمایشنامه استاد سعید تشکری در حوزه هنری اتفاق افتاد. آنجا، او این ایده را به من داد، همان طور که به خیلی از شاگردانش موضوع و طرح پیشنهاد می‌کرد. البته خیلی وقت‌ها بچه ها، خودشان، موضوعاتی را به تشکری پیشنهاد می‌کردند تا او و دیگر استاد‌ها آن‌ها را بررسی کنند.»

هویت، مسئله همیشگی

او اما، در مرتبه اول، هیچ ارتباطی با این موضوع پیشنهادی برقرار نمی‌کند. خودش تعریف می‌کند: «موضوعْ کمی دستم ماند تا زمستان ۱۴۰۰ که استاد تشکری را از دست دادیم. اواخر پاییز و اوایل زمستان یک نسخه اولیه از آن نوشته بودم، اما آن کاری نبود که به من پیشنهاد داده شده بود. همان روز‌ها با کتاب 'دختران زیرزمینی کابل' برخورد کردم، کتابی که خیلی من را درگیر کرد.

دیدم خیلی جالب دارد یک دغدغه هویتی را بیان می‌کند که بسیاری از دختران سرزمین من با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، از زمان قدیم تاکنون. بعد‌ها هم، با آشنایی با تفکرات اقبال لاهوری و علامه مطهری، متوجه شدم که نباید خودمان را فقط متعلق به یک کشور خاص بدانیم. مجموع این عوامل دست به دست هم داد تا در نهایت ماحصل کار را با دغدغه‌هایی که خودم درباره مسائل زیستی و هویتی داشتم تلفیق کردم و 'قزل آهو' کم کم قدرتمندتر شکل گرفت و پیش رفت، با کاراکتر‌هایی که هم در ایران هستند و هم در افغانستان و با اشاره‌های مختلف به فرهنگ، هنر، بوم، نظام‌های سیاسی و فضای مذهبی و اعتقادی، و مدرنیته حاکم بر هر دو کشور ایران و افغانستان. آنچه من در تمام آثارم به دنبال آن هستم نشان دادن پیوند دو ملت و دو کشور ایران و افغانستان است.»

نوشتن از انسانیت یعنی نوشتن از امام رضا (ع)

آیا این رمان یک رمان مذهبی و آیینی قلمداد می‌شود؟ ماهر معتقد است «قزل آهو» یک اثر مذهبی تلقی نمی‌شود و این گونه برای ما توضیح می‌دهد: «نوشتن از فضای مرتبط با حرم و امام رضا (ع) تمام ماجرای کتاب من نیست؛ حتی نمی‌توانم بگویم کتابم یک رمان دینی و آیینی و مذهبی است: کاراکتر اول من کسی است که رباب می‌نوازد، می‌خواند؛ من از موسیقی حرف زده‌ام. وقتی می‌گوییم رمان آیینی و دینی، صرفا منظور این نیست که برویم از شفا بنویسیم، شفایی که در حرم گرفته می‌شود.

من، اگر در مورد انسانیت بنویسم، به نظرم درباره امام رضا (ع) نوشته‌ام، یا درباره مفهومی به اسم عدالت که همه مردم دنیا درباره آن حرف می‌زنند. من، اگر از محبت و عشق بنویسم، از امام رضا (ع) نوشته‌ام؛ و این داستان سراسر عشق است و لطافت و انسانیت و عدالت.»

کم بودن تعامل خوب بین نویسنده‌ها

پایان بخش صحبت‌های ما داستان مشهد است و جلسات داستان در مشهد. او معتقد است جلسات داستان مشهد شبیه به جزایری جداگانه و مجزا هستند، در صورتی که باید پیوستگی داشته باشند: «ممکن است در همه این جلسه‌ها از مشهد و فضای بومی مشهد صحبت شود، ولی جدای از هم‌اند درواقع: هر جلسه نگاه خودش و برنامه خودش را دارد و همان را دنبال می‌کند و هیچ هم افزایی‌ای رخ نمی‌دهد. حتی خیلی وقت‌ها یکدیگر را قبول ندارند. زمان استاد تشکری، اما جلسات خیلی خوبی برگزار می‌شد: او بسیاری از اساتید را دعوت می‌کرد، نشست برگزار می‌کرد، با یکدیگر صحبت می‌کردیم، داستان‌های متفاوتی خوانده می‌شد و -در یک کلام- تعامل خیلی خوبی بین بچه‌ها و اعضا اتفاق می‌افتاد. رویه کنونی، اما نویسنده‌های جوان را سردرگم می‌کند.

باید جلسات به نحوی برگزار شود که نویسنده‌های جوان حمایت شوند. آن‌ها باید اندوخته‌ای داشته باشند. در قدم بعد، این اندوخته‌ها باید به وسیله اساتید این حوزه در مشهد در یک مسیر مشخص و منسجم قرار داده شود تا نویسنده پله به پله رشد کند و چیزی از آن اندوخته‌ها محو و گم نشود. اگر بخواهیم نویسنده‌ای تربیت بکنیم، نیاز است تا از آن مراقبت بکنیم، دقیقا مثل نهالی که می‌کاریم.»

بریده

وطن را خوب می‌شناسم، از آن بهتر تو را. خاکْ عینِ مادر است: پا که بگذاری رویش، دلش بد نمی‌شود که هیچ، خوش و خوب هم می‌شود، گرم می‌شود و ریشه را می‌زند بندِ پایِ دل آدم و دل کندن را سخت و صعب می‌کند. حالا، تو می‌خواهی خودت را از من دریغ کنی، نارواست، دخترکِ افغان! دلبرکم! غزالم! عشق که بیاید، خودخواهی و خویش خواهی معنایی ندارد، هرچه هست دگرخواهی و دیگرخواهی است. پس تو را می‌خواهم، خواستنی تمام.

«قزل آهو»، نوشته‌ام البنین ماهر، نشر سوره مهر، ۲۹۶ صفحه، ۲۹۵هزار تومان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->